یاد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگان مایه بیدارى دلها و کنار رفتن ابرهاى تاریک غفلت از دل آدمى است.[1] یاد خدا وقتى غفلتزدایى مىکند که بدون تظاهر و سر و صدا باشد، وگرنه خودش نوعى سرگرمى و غفلت مىشود.[2]وَ اذْکُر رَّبَّکَ فىِ نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاصَالِ وَ لَا تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ (اعراف /205) «و در دل خویش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بىصداى بلند، یاد کن و از غافلان مباش.»
یاد خدا، همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى، توجه، احساس مسئولیت، روشنبینى و هر گونه عمل مثبت و سازندهاى را مىرویاند.[3]
خداوند از پیامبرش خواست تا متوجه مقام ربوبى وى بوده و او را در دل و جان خویش یاد کند. خشوع در برابر خدا و هراس از مقام ربوبى او، از آداب توجه بهخدا و یاد کردن اوست؛ بدینسان پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند، تا چه رسد به دیگران.[4].
ربوبیّت خداوند دائمى است، پس سزاوار است که یاد او هم پیوسته باشد. آن ذکر و یادى، بیمه کنندهى انسان است که عاشقانه و سوزناک و پیوسته و در هر صبح و شام باشد. قرآن، علاوه بر ذکر زبانى، ذکر قلبى و درونى را هم مىستاید. [5] بدینسان آنان که هر صبح و شام، خدا را یاد نمىکنند، از غافلانند.
پیام آیه: در آغاز هر روز و هنگام شروع به کار و تصمیمگیرى و در پایان هر روز و هنگام جمعبندى و نتیجهگیرى باید به یاد خدا بود. یاد کردن خدا در هر صبح و شام، انسان را از قرار گرفتن در زمره غافلان، حفظ مىکند.[6]
[1] - تفسیر نمونه، ج7، ص: 73)
[2] - تفسیر نور، ج3، ص: 258
[3] - تفسیر نمونه، ج7، ص: 73
[4] - تفسیر نور، ج3، ص: 258
[5] تفسیر راهنما، ج6، ص: 295
[6] - تفسیر نور، ج3، ص: 258
طبیعت آدمى، بسیار عجول و شتابزده است. خداوند می فرماید:
خُلِقَ الْانسَنُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْرِیکُمْ ءَایَتىِ فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ(37)انبیاء
« انسان از شتاب آفریده شده است. به زودى آیاتم را به شما نشان مىدهم. پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهید. »
از این که خلقت بشر از خمیر مایه عجله و شتاب دانسته شده است، استفاده مىشود که انسانها اگر چه از شرایط و محیط خارجى (جامعه، تربیت و ...) تأثیر مىپذیرند، ولی غرایز انسانى نیز در آنان مؤثرند.[1] چنان چه کنترل طبایع و غرایز انسانى، امرى ممکن است.
از این که خداوند از شتاب نهى نموده است، استفاده مىشود که قدرت بر کنترل شتابزدگى، در انسان موجود است. [2]
انسان در کنار زمینههاى مثبتى که دارد، همچون داشتن روح الهى، برترى بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخیر هستى و مانند آن، نقاط منفى زیادى نیز دارد که در آیات قرآن به آن اشاره شده است،[1] ناسپاسی از آسیب های انسان فاقد ایمان به خداست که در قرآن نکوهش شده است:
وَ هُوَ الَّذِى أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحیِیکُمْ إِنَّ الْانسَنَ لَکَفُورٌ(حج/66 ) « و اوست که شما را زندگى بخشید، سپس شما را مىمیراند، و باز زندگى [نو] مى دهد. حقا که انسان سخت ناسپاس است.»
با این که مرگ و حیات و گذشته و حال و آینده انسان به دست خداوند است، ولى باز انسان، سرکشى و ناسپاسى مىکند.[2] به راستی، شرک و بتپرستى و سرباز زدن از توحید، اوج ناسپاسى انسان در برابر خداست.[3] متاسفانه بسیاری از مردم به کفران و ناسپاسی در برابر خداوند مبتلا شده اند:
وَ لَقَدْ صَرَّفْنَهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُواْ فَأَبىَ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا(فرقان/50)
و قطعاً آن [پند] را میان آنان گوناگون ساختیم تا توجه پیدا کنند، [ولى] بیشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند.
آری ببیشتر مردم، علىرغم برخوردارى از نعمتهاى خداوند، ناسپاس و قدرناشناساند. باران (و قرآن)، نعمتى بزرگ و مقتضى شکر و سپاسگزارى است.[4] یادآورى نعمتها، شکر نعمتهاست و غفلت از آنها، کفران آنهاست. و شاکران نعمتها، کم هستند.[5]
[1] - تفسیر نور، ج5، ص: 188
[2] - تفسیر نور، ج6، ص: 67
[3] - تفسیر راهنما، ج11، ص: 483
[4] - تفسیر راهنما، ج12، ص: 329
[5] - تفسیر نور، ج6، ص: 267
اوامر و نواهى پروردگار، در جهت رشد و تربیت انسان است[1] اسلام افزون بر مسائل کلان اعتقادى، سیاسى و اقتصادى، براى کارهایى همانند رفت وآمد بیرون خانه نیز دستور اخلاقی دارد و به انسان ها سفارش می کند در راه رفتن، میانهرو باشند و در زمین با تکبّر و سرمستى راه نروند[2]
وَ لَا تَمْشِ فىِ الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَن تَخرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الجِبَالَ طُولا (اسراء /37) «و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار، چرا که هرگز زمین را نمىتوانى شکافت، و در بلندى به کوهها نمىتوانى رسید.»
آیه اشاره دارد به این که صفات درونى انسان، هر چه باشد خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مىدهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه کردنش، در سخن گفتنش و در همه کارش. بدینسان تکبر و غرور، حتى در سطح سادهترین رفتار نیز، مذموم و ناپسند است. به همین دلیل تا به کوچکترین پدیدهاى از این صفات در اعمال برخوردیم باید متوجه شویم که خطر نزدیک شده و آن خوى مذموم در روح ما لانه کرده است و فورا به مبارزه با آن برخیزیم.[3]
از سوی دیگر، تکبر نشانه نادانی و جهالت یا غفلت است؛ زیرا توجه به استحکام مظاهر طبیعت و ضعف خویش در برابر آنها، مایه فروتنی و پندگیرى است. چنان چه جهل یا غفلت از ضعف و ناتوانى خویش، زمینه گرفتار آمدن به خصلت هاى ناپسند است. بنابراین راه مقابله با تکبّر، توجّه کردن به کوچکی، ناچیزی و ضعف و عجز انسان در برابر مظاهر طبیعت است.[4]
[1] - تفسیر نور، ج5، ص: 62
[2] - تفسیر نور، ج5، ص: 61
[3]- تفسیر نمونه، ج12، ص: 122
[4] - تفسیر راهنما، ج10، ص: 78
خوبی کردن در پاسخ به بدیها و ستمهاى دیگران، خصلتى ارزشمند و نیکو از ویژگیهاى خردمندان است.[2] خدای متعال دراین باره می فرماید: وَ الَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَة وَ یَدْرَءُونَ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلَئکَ لَهُمْ عُقْبىَ الدَّارِ (رعد/ 22) «و کسانى که براى طلب خشنودى پروردگارشان شکیبایى کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزیشان دادیم، نهان و آشکارا انفاق کردند، و بدى را با نیکى مىزدایند، ایشان راست فرجام خوش سراى باقى.»
انجام کارهای خوب برای جبران گناهان به این معنى است که به هنگام ارتکاب یک گناه و لغزش، تنها به پشیمان شدن و ندامت و استغفار قناعت نکنی، بلکه عملا در مقام جبران بر آیی، و هر اندازه گناه و لغزشت بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بیشترى انجام دهی، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشوید.[1]
ü آنان که صاحبان خردند و از حساب سخت و ناگوار قیامت هراس دارند،گناه را با توبه، منکر را با معروف، ظلم را با عفو، ناسزا را با سلام، عذاب را با صدقه، جبران می کنند و خوش عاقبتى در دنیا و آخرت از آنِ ایشان است.[3]